11 سال پیش وقتی سباستین آرکوس از کوبا به میامی آمد ، زنگ تلفن برای شروع ترس و دلهره در قلب او کافی بود.
سباستین در مورد اولین سالهای زندگی خود ، وقتی در دفترکار مشغول پاسخگویی به تماس ها بود و انتظار می رفت که انگلیسی صحبت کند ، این طور یادآوری می کند که: من از گرفتن تلفن بسیار ترسیده بودم ، اما این کار من بود.وقتی در دریا هستید یا غرق می شوید یا شنا می کنید. من شنا را یاد گرفتم.
همه سعی در تسلط بر زبان دوم را را انجام نمی دهند ، این موقعیت مانند سکته ای گریبان آرکوس را گرفته بود. گیجی ، خجالت و ناامیدی اغلب همراه همیشگی کسانی است که سعی در تغییر زبان و فکر خود دارند. کارهای پیش پا افتاده ای مانند سفارش در رستوران یا رفتن به بانک به چالشی تبدیل می شود که در آن هر تلفظ اشتباه کلمات ، درک و فهم مطالب را کم می کند.
مسلماً چسبیدن به زبانی که می دانید راحت تر است ، اما وقتی مهاجران چنین کاری می کنند ، ساکنان متولد آمریکا غر می زنند که چرا مهاجران انگلیسی یاد نمی گیرند؟
چنین سوال بسیاری از موانع پیش رو را نادیده می گیرد. بسیاری از مهاجران بیش از حد مشغول کار و تأمین مایحتاج خانواده خود هستند و نمی توانند در کلاس های مهارت زبان شرکت کنند. برخی هرگز در کشورهای خود به مدرسه نرفته اند ، بی سواد هستند و نمی دانند از کجا بایستی شروع کنند. برخی پی بردند که بدون انگلیسی می توانند کنار بیایند. موانع دیگر روانشناختی هستند مثلا افراد متوجه نیستند به اندازه کافی باهوش هستند. گرچه بیشتر آنان ، یادگیری یک زبان دیگر را کار سختی می دانند.
هرکسی که در دوره دبیرستان ، زبان خارجی را گذرانده باشد و به احتمال زیاد همه چیزهایی را که در آن آموخته فراموش کرده باشد ، تفاوت بین مطالعه یک زبان و صحبت با آن زبان را می داند.
در حالی که بیشتر مهاجران ، انگلیسی می آموزند اما تسلط واقعی ،درک عامیانه ، بازی با کلمات ، کنایه ، محاوره ، طنز و یادگیری صحبت بدون لهجه می تواند برای آنان به اندازه یک عمر طول بکشد.
دنیس سانتوس از برزیل با دختر 2 ساله اش هیچگاه زمان و پول اضافی برای شرکت در کلاس های انگلیسی هنگام ورود به کشور آمریکا را نداشت. پس او چاره ای نداشت که با شهامت خود در کنار فرزندش مشغول یادگیری شود.
وی به یاد می آورد که تلویزیون کمک زیادی به می کرد ، خصوصاً برنامه هایی که برای کودکانی وجود داشت و تصاویر را با کلمات نشان می داد.
مبارزه سانتوس برای یادگیری ، به دیگران الهام بخش بود. اکنون او در مدرسه ای کار می کند که اسناد را به پرتغالی ترجمه می کند و به معلمان کمک می کند تا با دانش آموزانی که انگلیسی ضعیف یا کاملاً انگلیسی صحبت نمی کنند ارتباط برقرار کنند.
زمان ، پول و عشق
خبری منتشر شده بود که در آن گفته شده بود ، تعداد غیربومیان ساکن فلوریدا جنوبی افزایش یافته است و به طبع ، تعداد کلاسهایی که به بزرگسالان و کودکان آموزش انگلیسی می دهند نیز افزایش یافته است.
در اینجا اخباری از نوع خوب و بد وجود دارد: با رشد منابع چند زبانه ، یادگیری زبان انگلیسی ضرورت کمتری پیدا می کند. اگرچه چنین منابعی از نظر تنوع باعث کمک های بسزایی می شود ، اما گاهی اوقات می توانند یک مانع هم باشند. مردم غالباً اگر انجام کاری ضروری نباشد زمان ، تلاش و انرژی خود را به کار نمی برند.
مارسیا رِیِس ، 47 ساله ، از میامی ، به عنوان مانیکور کار در نیکاراگوئه کار می کرد ، اما وقتی به این کشور آمد ، به عنوان یک آشپز کار کرد.
وی به اسپانیایی گفت که من در یک رستوران اسپانیایی کار می کردم زیرا انگلیسی نمی دانستم. او دیگر این کار را انجام نمی دهد.
ریس ، یک مادر تنها با داشتن چهار بچه در امریکا و 5 فرزند دیگر در نیکاراگوئه ، وقت خود را صرف پول درآوردن می کند. وی یک کافه تریا در هاوانا کوچک باز کرد که در آن 16 ساعت در روز کار می کند و بیشتر مشتریان او اسپانیایی صحبت می کنند.
او به اندازه کافی مایحتاج زندگی خود را تأمین می کند بدون اینکه انگلیسی صحبت کند. او می گوید :اگرچه دوست دارم یاد بگیرم اما پول و زمان آن را ندارم.
فعل کجاست؟
در کودکی ، مردم بدون اینکه زیاد به آن فکر کنند ، زبان اول خود را یاد می گیرند. ابتدا اصوات را درک می کنند بعد این صداها تبدیل به کلمات می شوند و کلمات به جملات مبدل می شوند.
کودک 7 ساله ای که می گوید: “I want the red truck!” (من کامیون قرمز را می خواهم) ذاتاً بسیاری از قواعد دستور زبان انگلیسی را می داند ، اما نمی تواند توضیح دهد که چرا کلمات را به این ترتیب به کار برده است زیرا در زبان وی ، فاعل اغلب قبل از فعل و فعل قبل از مفعول قرار می گیرد و صفات قبل از اسم است. خوشبختانه ، برخلاف بسیاری از زبانها که بسته به زنانه ، مردانه یا خنثی بودن اسم ، کلماتی مانند “the” می توانند با همه اسامی در انگلیسی استفاده شوند.
و اگر خواندن پاراگراف قبل باعث سرگیجه شما شد ، تصور کنید که سعی دارید همه آن قوانین و موارد دیگر را به خاطر بسپارید و آنها را با سرعت در گفتارتان اعمال کنید. هنگام یادگیری زبان دوم ، افراد به سرعت در می یابند که کلمات نه تنها متفاوت هستند ، بلکه به ترتیب های متفاوتی از آنها استفاده می شود که این خود باعث پیچیدگی ، استرس زایی و گهگاهی خنده دار می شود.
روزالبا کوره کلمبیایی ، 57 ساله ، از مارگیت می گوید: من بعد از یک سال که اینجا بودم دخترم به دنیا آمد و دکتر از من پرسید چند ساله هستم. به جای اینکه بگویم 29 ، من گفتم 99 و همه خندیدیم.
با این حال ، برای کسانی که حساس هستند ، اشتباهات همیشه خیلی سرگرم کننده نیستند.
شیلا گورویل ، دانش آموز دبیرستان Dorothy M. Wallace C.O.P.E در مرکز میامی ، که در اکتبر 2000 از هائیتی به اینجا آمده ، هنوز از صحبت کردن خجالتی بود. تجربه به او آموخته است كه محتاط باشد.
او می گوید: هنگامی که من برای اولین بار به این کشور آمدم. بچه ها با من صحبت کردند ، اما من درک نکردم. من به آنها گفتم : من انگلیسی صحبت نمی کنم. و آنها نگاهی زشت به من انداختند و بلند شدند و رفتند ، او می گوید: که این کار خیلی بی رحمانه بود.
یادگیری در زندگی واقعی
ماریانا بیتره ، ساکن ساحل هالنداله متولد رومانی که به زبان های آلمانی ، مجارستانی ، رومانیایی و اکنون انگلیسی صحبت می کند ، فکر کرد که شاید می تواند با یادگیری ریشه های آنها کلماتی مانند eggplant (بادمجان) را درک کند.
او منزجرانه می گوید: من نمی دانم چرا شما به این گیاه چنین چیزی می گویید. به خاطر شکل آن است؟ منطقی نیست. سعی می کنم دلیل آن را پیدا کنم.
او در آخر منصرف شد و آن ها را به خاطر سپرد.
او اینجور می گوید که: در یک لحظه گفتم این دقیقاً مانند دارو است. شما آن را زیر سوال نمی برید. آن را مصرف می کنید.
مارلین دیکازا به عنوان پانامایی که در فورت لادردیل زندگی می کند ، می گوید غوطه ور شدن در محیطی انگلیسی زبان آنقدر مهم بود که وی از انتقال به میامی اجتناب کرد.
وی گفت: “من میامی را دوست ندارم زیرا همه به زبان اسپانیایی صحبت می كنند ، بنابراین تفاوت زیادی با پاناما ندارد. من دوست دارم در اطراف افرادی باشم که انگلیسی صحبت می کنند تا تفاوت بین این کشور و کشور خودم را احساس کنم.
حتی وقتی مهاجران جدید در یادگیری زبان انگلیسی موفق نمی شوند ، فرزندانشان معمولاً این کار را می کنند.
جیانکارلو دورادور ،11 ساله ، دانش آموز کلاس ششم ، به چهار زبان صحبت می کند. او در فرانسه بزرگ شده و فرانسه صحبت می کند؛ پدر و مادرش پرو ای هستند و به زبان اسپانیایی با او صحبت می کنند؛ او در مدرسه انگلیسی می آموزد.
وی می گوید مهارت های زبانی وی اهمیت وی را در خانواده بالا برده است.
وی گفت: مادر من ، تکالیف خواهرم را نمی داند ، بنابراین من را صدا می زند. وقتی خواهرم مریض بود ، او برای ترجمه حرف های پرستار من را صدا می زند. مادرم به من می گوید که کار خوبی انجام می دهم. گاهی خسته می شوم اما هر روز برای من راحت تر می شود.
نتیجه
یادگیری یک زبان خارجی برای مهاجران از اهمیت بسزایی برخوردار است. چراکه می تواند بسیاری از مشکلات و مسائلی که به خاطر عوامل گوناگون ناشی شده را به راحتی هرچه تمام حل و فصل کند. پس اگر قصد مهاجرت دارید حتما فکری به حال یادگیری زبان مقصد خود بکنید که که بعد ها دچار مشکل نشوید.