امروزه اکثر افراد در حال تلاش برای یادگیری یک زبان جدید هستید. چنین باب شده است که یادگیری زبان برای بزرگسالان دشوارتر از کودکان است؛ ولی، چرا یادگیری یک زبان خارجی اینقدر دشوار است؟ به زبان ساده، یادگیری زبان سخت است زیرا ذهن شما (ذهن شما باید چارچوبهای شناختی جدیدی را بسازد) و (برای تمرین مستمر و پایدار) به زمان نیاز دارد.
همه شرکت های یادگیری زبان از ابزارهای مبتنی بر ترجمه استفاده می کنند که به زبان آموزان این نوید را می دهد که واژگان را به آسانی حفظ می کنند. از آنجایی که کودک حواسش پرت زبان مادری نیست و یا ذهن مشغولی ندارد، بنابراین یادگیری برای کودک آسان تر است.
اریک لننبرگ عصبشناس، میگوید: اگر زبان آموزی را در سنین کودکی آغاز نکنید. تا آخر عمر محکوم به تلفظی ضعیف و دست دوم خواهید بود.
دلایلی که چرا بزرگسالان زبان دوم را سخت تر از بچه ها می آموزند؟
منحنی فراموشی از ویژگی های یادگیری آگاهانه است در حالی که مهارت های جدید آموزش ناخودآگاه زبان بدون استرس و بدون منحنی فراموشی است.
کودکان به راحتی زبان می آموزند
کودکان زبان اول را به آسانی فرا می گیرند و با ویژگی های لهجه منطقه خود صحبت می کنند. یک فرد بزرگسال نمی تواند موفقیتی را که هنگام یادگیری زبان اول یا دوم کسب کرده را بازتولید کند ، اساساً به این دلیل است که کودک و بزرگسال مکانیسم های یادگیری متفاوتی را به کار می گیرند.
مغز کودک تمام واج ها را از همه زبانها در محیط خود ثبت می کند. به همین دلیل است که اگر کودک در محیط زندگی خود سه یا چهار زبان را بشنود ، با لهجه بومی آن زبان ها صحبت می کند. بنابراین ، هر زبانی که کودک یاد می گیرد برای او مثل زبان مادری اش می شود.
برای کودکان ، این روش -ابتدا گوش کردن و سپس صحبت کردن- یک رویکرد استاندارد است. در طول سال اول گوش دادن ، كودك ناخودآگاه در حال تشكیل اطلاعات تصاویر مرتبط با اشیا، ، احساسات یا اعمالی است كه توصیف می كند. اگر اطلاعات بر پایه نمادها باشد، دقیق تر خواهد بود.
به عنوان مثال ، نماد “مامان” شامل تصاویر و احساسات از عشق ، گرما ، امنیت ، ضربان قلب و غیره شناخته شده است. به همین دلیل تلاش برای ربط دادن یک تصویر با یک کلمه به زبان دوم ، موفقیت نسبتاً محدودی را ارائه داده است.
پس از حدود یک سال گوش دادن ، کودک شروع به صحبت می کند. این مرحله دوم یادگیری زبان مادری است. به مدت چند ماه قبل از شروع به تولید جملات ، کودک مراحل یک کلمه ای و دو کلمه ای را پشت سر می گذارد. در این مرحله ، کلمات مستقیماً به نمادهایی که توصیف می شوند مرتبط می شوند.
کودکان و بزرگسالان به زبان نمادها فکر می کنند
بگذارید به شما یادآوری کنم که کودکان و بزرگسالان به زبانی از نمادها که به زبان مادری متصل است فکر می کنند بنابراین این تصور را ایجاد می کند که به زبان مادری فکر می کنند.
استیون پینکردانشمند بزرگ علوم شناختی در کتاب خود با عنوان “غریزه زبان: ذهن چگونه زبان را ایجاد می کند” می نویسد: “مردم به انگلیسی یا چینی یا آپاچی فکر نمی کنند ، آنها به یک زبان فکری (به نام mentalese) فکر می کنند. بنابراین ، زبان دانستن چگونگی ترجمه mentalese به رشته کلمات و بالعکس است. “
اسکن های مغزی نشان می دهد که در یک کودک دوزبانه ، تمام صداهای دو یا سه زبان کودک با یک نقشه واحد بزرگ مشترک، کتابخانه ای از صداهای همه ی زبانها است. تمام زبانهای خارجی که کودک یاد گرفته برای اومثل زبان مادری محسوب می شود. به همین دلیل کودکان mentalese را به راحتی به زبان اول یا دوم ترجمه می کنند و افکار خود را به صورت خودکار بیان می کنند.
استبداد زبان مادری
نورمن دويج ، دکترا پزشکی و روانکاو كتاب خود را در سال 2008 منتشر كردند كه در آن مفهوم فوق العاده و چشمگير “استبداد زبان مادري” را معرفي كرد.
به گفته N. Doidge ، “یادگیری زبان دوم ، پس از پایان دوره حساس یادگیری ، دشوارتر است زیرا ، هرچه پیرتر می شویم ، زبان مادری ما بیشتر بر فضای نقشه زبانی تسلط پیدا می کند و بنابراین یادگیری زبان دوم مشکل می شود». در نتیجه استبداد زبان مادری ، بیشتر بزرگسالان هنگام یادگیری یک زبان خارجی به ترجمه متقابل روی می آورند ، و این روشی است که منجربه شکست می شود. وقتی بزرگسالان کلمه جدیدی را به زبان خارجی یاد می گیرند ، ناخودآگاه آن را با کلمه ای مشابه در زبان مادری خود مرتبط می کنند، نه با نمادی که توصیف می کنند.
زبان آموزان برای کمک به ایجاد سیستم زبان دوم به زبان مادری خود بازمی گردند. بیشتر معلمان این روند ترجمه متقابل را طبیعی و اجتناب ناپذیر میدانند. با این حال ، بررسی دقیق نحوه استفاده از زبان مادری در یادگیری زبان دوم تأثیر منفی این روند به ظاهر طبیعی را نشان می دهد که به خاطر سپردن اطلاعات دوزبانه دشوارتر است.
بزرگسالان نمی توانند فرآیندهایی را که کودکان در فراگیری زبان استفاده می کنند را به کار ببرند
بزرگسالان نمی توانند فرآیندهایی را که کودکان هنگام یادگیری زبان اول و دوم و سوم استفاده می کنند را به کار گیرند. در ادامه دلایل ان را ذکر خواهیم کرد.
همه شرکت های پیشرو در یادگیری زبان از ابزارهای مبتنی بر ترجمه استفاده می کنند که به زبان آموزان این نوید را می دهد که واژگان و عبارات را به راحتی حفظ خواهند کرد. با این حال ، وقتی مثال ابزاری مانند آنچه در بالا نشان داده شده را تجزیه و تحلیل می کنیم ، می فهمیم که به خاطر سپردن اطلاعات دو زبان بسیار دشوار است زیرا هر زبانی که توسط بزرگسالان یاد گرفته می شود و روان صحبت می کند مرکز خود را در مغز دارد که در فاصله مشخصی از مرکز زبان مادری قرار دارد.
یکی دیگر از تأثیرات منفی استفاده از زبان مادری در ایجاد سیستم زبان دوم با این واقعیت مرتبط است که بزرگسالان به زبان مادری فکر می کنند و سعی می کنند به زبان دوم صحبت کنند. این بسیار دشوار است و بنابراین اکثر بزرگسالان به این نتیجه غلط می رسند که دریادگیری زبان ناتوان هستند. همه بزرگسالان قادر به یادگیری زبان دوم هستند. برای دستیابی آسان به این هدف ، آنها فقط باید از روش دیگری استفاده كنند.
تعداد کمی از بزرگسالان (کمتر از 5٪) به نوعی (مکانیسم ناشناخته) توانایی تجسم کلمات نوشتاری و گفتاری را باهم دارند . این گروه ، توانایی کودکان در یادگیری زبان جدید بدون بازگشت به ترجمه به زبان مادری را حفظ می کند. زبان شناسان از این گروه كوچك مردم به وجود می آیند و آنها كاملاً از مسئله ترجمه متقابل یا “استبداد زبان مادری” كه بیشتر دانشجویان آنها با آن روبرو هستند بی اطلاع هستند.
چگونه توانایی ذاتی در بزرگسالان برای یادگیری یک زبان خارجی را بازیابی کنیم
تنها راهی که در حل مسئله و بازیابی توانایی ذاتی در بزرگسالان برای یادگیری یک زبان خارجی ثابت شده است ، معرفی عادت جدیدی برای انجام همزمان سه عمل است: خواندن ، گوش دادن و صحبت همزمان با گوینده.
این فعالیت سه مرحله ای مغز را با یک چالش مواجه می کند و ترجمه متقابل به زبان مادری را به طور خودکار متوقف می کند. هنگامی که ترجمه متقابل متوقف می شود ، یک مرکز زبان خارجی در مغز یک بزرگسال تشکیل می شود زیرا نمادهای قدیمی که قبلاً با کلمات زبان مادری مرتبط می شدند ، اکنون مجدداً به کلمات زبان دوم متصل می شوند.
دو سیستم ذهن: سیستم یک و سیستم دو
برای توضیح اینکه چرا یک فرد بزرگسال نمی تواند یک زبان خارجی را با استفاده از اطلاعات دو زبان یاد بگیرد ، ابتدا لازم است که شما در مورد دو سیستم ذهن ، که توسط دانیل کانمنام ، برنده جایزه نوبل معرفی شده است را بشناسید. ما آهسته و سریع فکر می کنیم زیرا ذهن دارای دو سیستم مختلف است.
سیستم یک به طور خودکار و سریع ، بدون هیچ تلاش و هیچ حس کنترل ارادی کار می کند. سیستم دو توجه خود را به فعالیت ذهنی پر تلاش نشان می دهد و بنابراین کند است. به عنوان مثال ، عادت حفظ کردن به سیستم دو تعلق دارد ، در حالی که بیان احساسات و افکار ما ، به عنوان مثال گفتار ، به سیستم یک تعلق دارد.
مهارت های آموزش ناخودآگاه زبان به سیستم یک تعلق دارد
اگر یک زبان خارجی را با هدف برقراری ارتباط یاد گرفتید ، باید آن را طبق سیستم یک توسعه دهید. به همین دلیل است که باید روشهای مرسوم یادگیری یک زبان خارجی که مربوط به عادت حفظ کردن است ، با مهارتهای آموزش ناخودآگاه آموزش زبان جایگزین شود.
باید تأكید كنم كه كودكان در تحصیل زبان اول یا دوم خود از سیستم اول استفاده می كنند در حالی كه بزرگسالان از سیستم دو استفاده می كنند. بنابراین ، برای متوقف کردن تلاش برای دستیابی به زبان دوم ، باید از استفاده از روشهای متداول یادگیری آگاهانه دست بردارید و از مهارتهای آموزش زبان ناخودآگاه که متعلق به سیستم اول ذهن است استفاده کنید. منحنی فراموشی از ویژگی یادگیری آگاهانه است در حالی که آموزش ناخودآگاه فاقد استرس است و هیچ منحنی فراموشی ندارد.
کلام آخر
کودکی که نخستین زبانش را فرا میگیرد نسبت به بزرگسالی که زبان دومش را فرا میگیرد از امتیازاتی برخوردار است. یکی از مهمترین مزیتها این است که کودک در زمان درست در معرض انبوه ورودیهای قابلفهم که دقیقا در سطح مناسب او هستند، قرار میگیرد. همچنین هیچ فشاری روی آنها برای صحبت کردن پیش از اینکه آمادگیاش را داشته باشند، وجود ندارد. مزیت دیگر اینکه کودک محدودیت زمانی ندارد و هروقت اعتمادبهنفس کافی برای صحبت کردن پیدا کرد، اقدام به این کار میکند. همچنین کودکان انتظار بالایی از خود ندارند در نتیجه اضطراب کمتری را تجربه میکند.
یکی از عجیبترین واقعیتها دربارهی فراگیری زبان همانطور که پیشتر ذکر شد این است که کودکان در حالی زبان را فرا میگیرند که قصد این کار را ندارند! همچنین آنها زبان را به ترتیب زمانی طبیعی خودش فرا میگیرند و مجبور نیستند پیش از آنکه آمادگیاش را داشته باشند با انبوه قواعد دستوری دستوپنجه نرم کنند. در واقع آنها نخست زبان را فرا میگیرند سپس ساختار و قواعد آن را کشف میکنند. در نهایت اینکه کودکان عناصر مختلف زبان را نیز در نوبت طبیعی خودشان یاد میگیرند، درحالیکه در بزرگسالان به اینگونه نمی باشد و به همین دلیل است که یادگیری برای بزرگسالان سخت تر از کودکان به نظر می رسد.