به اشتراک گذاشتن انواع مختلف تجربیات یادگیری زبان میتواند به زبانآموزان کمک کند تا استراتژیهای یادگیری زبان خود را توسعه دهند. همچنین میتواند به مربیان کمک کند تا از چگونگی تأثیر روش آموزشی بر دانشآموزان آگاه شوند. این مقاله نشان میدهد که چگونه من، یک دانشجوی دانشگاه ژاپنی، زبان آموخته ام، چگونه آموزشهای کلاس درس بر یادگیری زبان من تأثیر گذاشته است و در چه زمینهای مطالعه کردهام. بر اساس زبانهایی که آموختهام (انگلیسی، فرانسوی و روسی) و بر اساس دو تجربه تحصیل در خارج از کشور، تاریخچه یادگیری زبان خود را مطابق با زبان مقصد و محیط اطراف به چهار بخش تقسیم کردم:
1) یادگیری زبان انگلیسی در ژاپن
2) یادگیری زبان انگلیسی در کشورهای انگلیسی زبان
3) تحصیل زبان فرانسوی در ژاپن
4) تحصیل زبان روسی در ایالات متحده
این توصیف فراشناختی نشان دهنده تغییر تمرکز یادگیری زبان من و تأثیر زیاد دستورالعملهای کلاس درس بر یادگیری زبان من است.
یادگیری یک زبان جدید همیشه جذاب است. از زمانی که شروع به یادگیری زبان انگلیسی در دبیرستان کردم، این موضوع به طرق مختلف برایم جذابیت داشت. بنابراین، یادگیری زبانها به یکی از بزرگترین بخشهای زندگی من تبدیل شده است واغراق نیست اگر بگویم که یادگیری زبان زندگی من را تغییر داده است.
من در ژاپن متولد و بزرگ شدهام و به عنوان زبان اولم ژاپنی صحبت میکنم و تخصص آموزش زبان انگلیسی (ELT) در یک دوره کارشناسی در ژاپن را دارم. تاکنون به عنوان یک زبان آموز، زبان انگلیسی، فرانسوی، زبان اشاره آمریکایی و روسی را مطالعه کردهام.
همچنین تجربه دوبار تحصیل در خارج از کشور را دارم: یک بار در استرالیا به مدت دو ماه و دیگری در ایالات متحده به مدت شش ماه.
از این رو اهداف این مقاله به اشتراک گذاشتن نحوه آموختنم به عنوان دانشجوی کارشناسی ارشد ELT ژاپنی و نشان دادن محیط یادگیری و نوع آموزشهایی که دریافت کرده ام است. با تمرکز بر این نکات زبانآموزان و مربیان زبان میتوانند تجربه یادگیری من را در آموزش و یادگیری خود، به ویژه در جنبههای استراتژیهای یادگیری زبان، انگیزه و روشهای تدریس به کار گیرند.
یادگیری زبان انگلیسی در ژاپن
این یک یادگیری مستمر است. من این روند را به عنوان یادگیری یک زبان آشنا در یک محیط آشنا طبقهبندی میکنم زیرا زمانی که شروع به مطالعه زبان انگلیسی در دانشگاه کردم، از قبل به دلیل امتحانات ورودی تا حدودی به زبان انگلیسی آشنایی داشتم.
علاوه بر این، چون من در کشور ژاپن متولد و بزرگ شده بودم با این محیط آشنا بودم.اگرچه به عنوان یک زبانآموز انگلیسی، محیط عالی برای یادگیری زبان انگلیسی نیست. زیرا به طور کلی انگلیسی در ژاپن در جایگاه زبان خارجی (EFL) قرار دارد، جایی که دانشآموزان فقط در کلاس درس از زبان انگلیسی استفاده میکنند.
بنابراین، واضح بود که من باید تلاش بیشتری را در خارج از کلاس انجام میدادم تا به سطح قابل قبولی از این مهارت برسم که بتوانم به راحتی مفهوم را منتقل کنم. این یکی از بزرگترین چالشهایی است که زبانآموزان باید در چنین محیطهای یادگیری زبان خارجی بر آن غلبه کنند.
یکی از موثرترین عواملی که باعث افزایش مهارت من در زبان انگلیسی شده است، انتقال رویکردهای آموزشی است که من به دست آورده ام:
از روش ترجمه گرامری (GTM) ، که تمرکز اصلی آن بر کسب قوانین دستوری زبان مقصد است، تا آموزش مبتنی بر محتوا (CBI) که دانشآموزان در آن مطالب غیر زبانی را با استفاده از زبان مقصد یاد میگیرند.
قبل از فارغ التحصیلی در دانشگاه، از طریق متد GTM آموزش کامل دیده بودم. گرچه GTM کاملاً با هدف یادگیری من یعنی برقراری ارتباط کلامی با دیگران مطابقت نداشت اما با ترجمه یک زبان به زبان دیگر، ارتباط بین زبان ژاپنی و انگلیسی را تا حدودی مشخص کرد.
همچنین باعث افزایش آگاهی دستوری من شد که بعداً بر بهبود مهارتهای من در زبان انگلیسی تأثیر گذاشت. با ورود به دانشگاه و شروع به شرکت در کلاسهایی که از اموزش محتوا محور استفاده میکنند، متوجه شدم که GTM بر یادگیری زبان انگلیسی من تأثیر میگذارد و تواناییهای کلی زبانی من را تسهیل میکند به نحوی که به دستور زبان خود توجه زیادی داشتم.
به همین ترتیب، تأثیر آموزش محتوا محور به طور قابل توجهی به پیشرفت مهارت ارتباطی من کمک کرده است که شامل مهارت استراتژیک ،مهارت زبانشناسی اجتماعی، مهارت گفتاری و همچنین مهارت دستوری است (ساوینیون ، 1997). ازاینرو، یادگیری یک زبان آشنا در محیطی آشنا برای من چالش برانگیز بوده است.
یادگیری زبان انگلیسی در کشورهای انگلیسی زبان
یادگیری یک زبان آشنا در محیطهای ناآشنا من را با نتایج غیر منتظرهای مواجه کرده است. تجربیات تحصیل من در خارج از کشور در دو کشور انگلیسی زبان، یعنی استرالیا و ایالات متحده ، بسیار متفاوت از یکدیگر است. در استرالیا تمرکز اصلی مطالعه من قرارگرفتن در یک محیط انگلیسی زبان بود تا بتوانم زبان مورد استفاده در زندگی روزمره را فرا گیرم و زبان انگلیسی را دقیق یاد بگیرم، در حالی که در ایالات متحده، هدف اصلی مطالعه یک رشته دانشگاهی و آموزش انگلیسی به گویشوران سایر زبانها (TESOL) با استفاده از زبان انگلیسی بود.
گذراندن آن بعد متمایز تحصیل در خارج از کشور باعث شد من متوجه شوم که شرکت در برنامه تحصیلی در خارج از کشور لزوما پیشرفت زبان ما را تضمین نمیکند زیرا برنامههای تحصیل در خارج از کشور فرصتهایی برای یادگیری است و توسعه زبان ما بستگی به نحوه استفاده ما از آنها دارد.
اگرچه این تصور وجود دارد که با پیوستن به یک برنامه تحصیل در خارج از کشور به طور خودکار مهارت زبان ماپیشرفت میکند. اما با توجه به تجربیات خود در مورد تحصیل در خارج از کشور و دیدن سایر زبانآموزان ژاپنی در کشورهای انگلیسی زبان، این تصور را مانعی بالقوه در نظر می گیرم که می تواند به آسانی تاثیر تحصیل در خارج را کاهش دهد، به نحوی که کسب فرصت تحصیل در خارج از کشور به هدف نهایی تبدیل میشود نه وسیله یا مانع؛ در نتیجه برخی از زبانآموزان در خارج احساس رضایت میکنند ولی در نهایت در تحصیل خود غیر فعال میشوند. برای اجتناب از این نتایج مهم است که توجه داشته باشیم در هر کجا که در حال تحصیل هستیم انجام تمرینات مداوم برای دستیابی به سطح بالاتری از مهارت ضروری است.
در مورد آموزشهایی که به من داده شد، تجربه یادگیری من از طریق CBI در ژاپن، روند عادت کردن به این نوع آموزش در استرالیا را تسهیل کرد. از سوی دیگر هنگامیکه در ایالات متحده آموزش زبان انگلیسی را مطالعه میکردم، هیچ آموزش مستقیمی به جز در حوزه دانشگاهی برای یادگیری زبان انگلیسی خود دریافت نکردم. با این وجود هر دو تجربه تحصیلی من در خارج از کشور به من کمک کرده است تا متوجه شوم که استفاده از زبان انگلیسی به عنوان یک وسیله نقش بسیار مهمی در یادگیری زبان من دارد.
علاوه بر این تجربیاتی که من را تاحدی قادر ساخت تا منظور خود را به چنین کشورهای انگلیسی زبان برسانم، اعتماد به نفس من را در تواناییهای زبانی گسترش داد که یک نتیجه کاملاً غیر منتظره بود. در این شیوه ها یعنی یادگیری یک زبان آشنا در محیطهای غیر عادی به من امکان را داد که در معرض فرصتهای فوق العاده غنی برای بهبود مهارتهای ارتباطی خود قرار بگیرم.
تحصیل زبان فرانسه در ژاپن
یادگیری یک زبان جدید در یک محیط آشنا نیز میتواند منجر به برخی نتایج غیرقابل پیشبینی شود. فراگیری زبان فرانسه من در ژاپن نمونه بارز آن است. اگرچه یادگیری زبان انگلیسی من در ژاپن نسبتاً خوب پیش رفته است اما یادگیری زبان فرانسوی من چندان مطلوب نبوده است.
یکی از دلایلش این است که بیشترین زمان یادگیری زبان را به دلیل حجم زیاد کار صرف یادگیری انگلیسی بیشتر از فرانسوی کردهام. بنابراین برای پیشرفت در زبان فرانسه تلاشهای سازندهتری در مقایسه با تلاش برای یادگیری زبان انگلیسی لازم بود زیرا یادگیری زبان فرانسوی جدید بود و من هیچگونه دانش زبانی قبلی در آن نداشتم و فقط هر هفته دو کلاس 90 دقیقه ای داشتم.
با این حال به تدریج مشخص شد که دانش پیشین من از زبان انگلیسی تأثیر مثبتی بر یادگیری زبان فرانسه من نیز داشته است. دلیل آن را می توان بدینگونه توضیح داد که فرانسه و انگلیسی از نظر زبانی به یک ریشه تعلق دارند. به نظر میرسد که برخی از جنبههای مشترک این دو زبان، به ویژه واژگان و نحو، به عنوان پلی بین انگلیسی و فرانسوی عمل کرده است که یادگیری موثر فرانسهی من را ارتقا بخشیده است. با توجه به فاصله زبانی بهتر است آن را به عنوان انتقال مثبت زبان توصیف کرد. این تشخیص انتقال زبان یکی از نتایج غیر منتظرهای بود که من با آن روبرو شدهام.
آموزش کلاسی زبان فرانسه نیز به من دیدگاه جالبی داده است. از آنجا که من به زبان انگلیسی به CBI عادت داشتم، انتظار رویکرد آموزشی شنیداری-گفتاری (ALM) که کلاس فرانسوی من بیشتر مبتنی بر آن بود را نداشتم. روشی که در آن ایجاد عادت از طریق تکرار و تقلید بسیار مورد تأکید قرار میگیرد (Saville-Troike & Barto ، 2017). دانستن چنین اطلاعات پیشین زمینهای از آموزش به من این امکان را داد تا بر ویژگیهای ALM تمرکز کنم که در نهایت منجر به توسعه آگاهی دستوری من شد. این روش آموزش همچنین به دقت خواندن و نوشتن من کمک کرده است. احتمالاً به این دلیل که هدف اصلی این روش تقویت استفاده صحیح از زبان است (Lightbown & Spada، 2013).
از آنجا که این رویکرد مبتنی بر الگو است، بنابراین فرصتی برای تبادل اطلاعات با استفاده از عبارات و جملات منظم در کلاس داشتم و جالبتر اینکه به یکی از فعالیتهای مورد علاقه من تبدیل شده بود. این نوع تجربه به طور غیر منتظرهای دیدگاه من را در مورد یادگیری زبان دوم گسترش داده است. به طور خلاصه، یادگیری یک زبان جدید در یک محیط آشنا فرصتی عالی برای کشف چیزهای جدیدی بود که بدون یادگیری چندین زبان نمیتوانستم پیدا کنم.
تحصیل زبان روسی در ایالات متحده
یکی از جذابترین تجربههایی که من در تاریخ یادگیری زبان خود داشتم یادگیری زبان ناآشنا در محیط ناآشنا بود. من در همان دورهای که در حال فراگیری TESOLبودم، این روند جذاب را پشت سر گذاشتم. یکی از اصلیترین عواملی که هنگام انتخاب زبان برای یادگیری در نظر گرفتم این بود که یادگیری آن زبان خاص از نظر ویژگیهای زبانی تا چه اندازه چالش برانگیز و دشوار بود. از بین گزینههای انتخابی من مشخص شد که زبان روسی به دلیل سیستم نوشتاری و دستور زبان آن وقتگیرترین زبان است.
بنابراین من خودم را با یادگیری زبان روسی به چالش کشیدم. دوره یادگیری آنقدر کوتاه بود که فقط میتوانستم در کلاس سطح مبتدی شرکت کنم. در این مدت کوتاه الفبای سیریلیک، دستور زبان اصلی زبان روسی، صدها کلمه و برخی زمینههای فرهنگی و زبان روسی را یاد گرفتم. این فرایند یادگیری دری را برای درک تنوع زبانی و همچنین توسعه آگاهی میان فرهنگی من باز کرده است.
برخلاف سایر تجربیات من در زمینه یادگیری زبان آموزشی که کسب کردم نقش بسیار مهمی در یادگیری زبان روسی من داشت. این رویکرد در کلاس درس به شدت بر تعاملات مکالمهای متمرکز بود. یعنی مذاکره برای معنا و تعامل اصلاحشده به عنوان اجزای اصلی برای تسهیل یادگیری زبان درنظر گرفته شد (Lightbown & Spada، 2013).
تجربه این نوع رویکرد ارتباطی به من کمک کرد تا بر موانع بین فرهنگی که در محیط ناآشنا داشتم غلبه کنم و توسعه مهارتهای زبان روسی خود را بهبود بخشم. مانند این نمونه یادگیری یک زبان جدید در محیطی غیر عادی میتواند بر یادگیری ما تأثیر مثبت بگذارد و ناگفته نماند که یک تجربه به یادماندنی برای زبانآموزان خواهد بود.
این چهار نوع تجربه یادگیری زبان من نه تنها تأثیر رویکردهای آموزشی ارائه شده به من بود بلکه عناصر تفاوت فردی به ویژه انگیزه و استراتژیهای یادگیری زبان را نیز آشکار کرد. انگیزه عاملی است که مسیر و میزان رفتار انسان را تعیین میکند و در یادگیری زبان دوم اغلب “پدیده پیچیده” نامیده میشود. با این حال، برخی از عناصر قابل تشخیص در یادگیری زبان من وجود دارد. هنگامی که من زبان آشنا مثل انگلیسی را یاد می گرفتم، انگیزه که ابزاری برای یادگیری اهداف عملی است تا حد زیادی ارتقا یافت. دلیل احتمالی آن این است که آموزش محتوا محور در ژاپن و تجربه تحصیل در خارج از کشور در کشورهای انگلیسی زبان فرصتهای زیادی به من داد که در آن لازم بود به طور فعال از زبان مقصد برای برقراری ارتباط با دیگران و درک بیشتر از موضوعات دانشگاهی استفاده کنم. در مقابل هنگام مطالعه زبانهای ناآشنا مثل فرانسوی و روسی، انگیزه درونی که مبتنی بر علاقه به فرهنگ و مردم جامعهای است که زبان مورد نظر نشان میدهد، عمدتا تحریک شد.
احتمالاً به این دلیل است که برخی از اطلاعات فرهنگی که به نظرم جالب توجه بود اغلب در کلاس درس ارائه میشد. با در نظر گرفتن این پیامدها مسلم است که آشنایی و ناآشنایی با زبانهای مورد نظر بر انگیزه من برای یادگیری انگلیسی، فرانسوی و روسی به شیوهای متفاوت تأثیر گذاشته است. استراتژیهای یادگیری زبان ابزارهایی برای مشارکت فعال و خودگردان است که برای توسعه مهارتهای ارتباطی ضروری است. آکسفورد (1990) استراتژیهای یادگیری را به دو نوع اصلی دستهبندی کرد:
گروه مستقیم که شامل استراتژیهای حافظه، شناختی و جبرانی است و گروه غیرمستقیم که از استراتژی های فراشناختی، عاطفی و اجتماعی تشکیل شده است.
در محیط یادگیری آشنا مثل ژاپن بر گروه مستقیم به ویژه حافظه و استراتژیهای شناختی بیشتر از گروه غیرمستقیم متمرکز بود. عمدتا به این دلیل که من به مطالعه قوانین و ساختارهای زبان از طریق متدهای GTM و ALM عادت داشتم. از سوی دیگر در محیط ناآشنا مثل استرالیا و ایالات متحده گروه غیرمستقیم به ویژه استراتژیهای عاطفی و اجتماعی بیشتر از گروه مستقیم توجه من را به خود جلب کرد. زیرا من نیاز به کاهش اضطراب ناشی از محیط ناشناخته و تعامل با دیگران برای درگیر شدن زیاد در کلاس درس و پیگیری مطالب کلاسها داشتم. با توجه به تجربیات من در یادگیری زبانها آشنایی و ناآشنایی با محیط های یادگیری بر روش یادگیری زبان من تأثیر متفاوتی گذاشت.
جمعبندی
در هر یک از چهار دسته تجربه یادگیری زبان من جنبههای مختلف مسیرهای یادگیری ارائه شده است. این فرایند توصیف فراشناختی مرا به عمق کاوش در یادگیری زبان دوم رساند.
پیگیری مسیرهای یادگیری منجر به این شد که بتوانم بیان کنم که نحوه یادگیری زبان من چگونه شکل گرفته است و به من این امکان را داد تا اعتراف کنم که یادگیری زبان چقدر چشم نواز است.
در آخر و اما مهمتر از همه، می خواهم بر این مورد تأکید کنم که هر کس شیوه یادگیری زبان خود را دارد و هیچ کس تجربه یادگیری زبان مشابهی ندارد. بنابراین انتظار میرود که این مقاله به عنوان شرح مفصلی از تجربه یادگیری زبان یک دانشآموز با توضیحاتی در مورد محیطهای اطراف مطالعه شود.